چوب الف فانتزی
داستانک نشانک:
نشست پشت پیانو. با نت هایی نامعلوم شروع کرد. آهنگ نبود؛ بازی بچگانه ای بود با ساز. آهسته و بی صدا به اتاقش رفتم. آهنگ بی نظمی شکل گرفته بود.
سینی چای را روی میز گذاشتم و تصویر دست هایش را روی پیانو نگاه کردم. خیلی زیبا شده بود.
برگشت و گفت:”تمومه!”
گفتم:«خیلی قشنگ شده بود، چرا تمومش کردی؟»
گفت:«آهنگا مثل یه کتاب داستانن. چوب الف رو باید بذاری بهترین جای داستان بمونه. همون جا که عشق هست، امید هست، نگاه هست…»
گفت و چایش را با عشق، با نگاهی ممتد به من نوشید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.