اگر بخواهیم درباره کتاب «مثبت فکر نکنید» حرف بزنیم، باید تمام عملکرد شما را هنگامی که پای درددل دوستهایتان مینشینید، زیر سوال ببریم!
آیا شما هم وقتی در مواجهه با دوستان ناامید، همکاران شکستخورده، آشنایان ناکام و یا رفقای کشتی غرقشده قرار میگیرید، از عبارتهایی مثل «مثبت فکر کن»، «رویاهات تو رو به مقصد میرسونن»، «از همین الان موفق شدنت رو جشن بگیر» و … استفاده میکنید؟ در یک کلام باید گفت که شما اشتباه میکنید!
دعوت به امیدوار بودن بیش از حد، پروبال دادن به رویاپردازی و خیالبافی و زیادی روشن ترسیم کردن آینده، شاید بتواند در کوتاه مدت کسی را خوشحال کند، اما در آیندهای نه چندان دور یک شکست عمیق را برایش به ارمغان خواهد آورد، زیر عملگرایی را از او سلب میکند. تا حالا از این وجه، به قضیه نگاه کرده بودید؟ پرنسس گابریل اوتینگن اسپیلبرگ نگاه کرده است.
پرنسس گابریل اوتینگن اسپییلبرگ کیست؟
پرنسس گابریل اوتینگن اسپیلبرگ که بیشتر با نام حرفهای گابریله اوتینگن شناخته میشود، در سال 1953 در مونیخ متولد شد. او ابتدا در رشته زیستشناسی تحصیل کرد و سپس تحصیلاتش را در شاخههایی از رشته روانشناسی ادامه داد. او از سال 2000 در دانشگاه هامبورگ و از سال 2002 در دانشگاه نیویورک، به عنوان استاد تمام مشغول تدریس در رشته روانشناسی است.
از جمله فعالیتهای اوتینگن میتوان به پژوهشهایی پیرامون رفتارشناسی مردم و تفکراتشان نسبت آیندهی پیش رویشان اشاره کرد. بیشترین شهرت خانم اوتینگن به سبب ارائه نظریهای به نام ووپ است که شرح آن را در کتاب «مثبت فکر نکنید» منتشر کرده است.
نظریهی ووپ چیست؟
نویسنده درباره بنمایه کتاب خود گفته است: «من نخستین کسی نیستم که ایده مربوط به آنچه را که «اکتساب ذهنی» مینامیم بررسی میکند. فیلسوف قرن هجدهم، دیوید هیوم، جایی که ادعا میکند احساسات خیالی میتوانند به اندازه احساسات واقعی به هیجانمان بیاورند، سرگرم طرح بحث مشابهی است. در خلال قرن بیستم، روانشناسان دانشگاهی این نظریه را طرح کردند که خیالپردازی و کنش عملی همترازند.
پژوهشهایی نیز نظر دیوید هیوم را تأیید کردند و نشان دادند که شبیهسازی صرف فعالیتهای جسمانی در ذهن موجب تغییر در تنفس و ضربان قلب آدمها میشود، درست مثل اینکه آن فعالیتهای جسمانی را واقعاً انجام داده باشند.» آنچه خواندید به این معناست که وقتی زیادی خیالپردازی میکنید، انرژی خود را از دست دادهاید، بدون اینکه در واقعیت کاری را از پیش برده باشید. تیم تحقیقاتی ما این استراتژی را با تضاد ذهنی برای ساختن نوعی تمرین ذهنیِ چهارمرحلهای ترکیب کرد که افراد میتوانند در زندگی روزانهشان از آن استفاده کنند.
ما این روش را WOOP نامیدیم:
- هدف (wish)
- نتیجه (Outcome)
- مانع (Obstacle)
- برنامهریزی (Plan)
مشخصکردنِ هدف و تعیین و تجسمِ نتایج مطلوب و موانعْ بخش مربوط به تضاد ذهنی است. مشخصکردن روشِ رسیدن به اهدافْ گام نهایی را روشن میکند: برنامهریزی. این تمرین ساده و کوتاه است و کمتر از پنج تا ده دقیقه زمان میبَرد. میتوان آن را بهصورت انفرادی در خانه، مترو یا هرجای دیگری انجام داد.
اگر مثبت فکر نکنیم پس چه کار کنیم؟
اگر شما نسبت به عنوان کتاب گارد دارید، پیشنهاد میکنیم چند خط برگزیده از آن را با ما مرور کنید:
« زمانی بالاترین خوشبینی را داریم که واقعیت را همانطور که تاکنون میشناختهایم ارزیابی میکنیم و نتیجه منطقی میگیریم که آینده هم به همان سیاق خواهد بود. » اما مگر زندگی همیشه اتفاقات پیش بینی نشده را جلوی ما نمیگذارد؟
در جای دیگری از کتاب میخوانیم:
«توانایی حفظ و تقویت انگیزه موضوع کماهمیتی نیست. مسیر زندگی افراد با کارهایشان در این جهان تعیین میشود. وقتی کسی غرق در خیالپردازیهای مثبت میشود امکان تبدیلشدن به هر آنچه را که میتوانسته باشد از خودش میگیرد.» و یا در فصل دیگری این چند خط، ما را به خودمان میآورد: «بسیاری از آدمهایی که مهار زندگیشان را ندارند با تکیه بر تصور عاقبتهای آرمانی و بیعیبونقص دوام میآورند».
آیا شما هم در این دسته قرار میگیرید؟ خانم اوتینگن میگوید مسافر تنهایی که در بیابان درباره آب خیالبافی میکند بخت بیشتری دارد که تشنگیاش را رفع کند، زیرا گوشبهزنگ نشانههایی است که بر وجود آب در آن نزدیکیها دلالت دارند اما در عین حال باید این واقعیت را هم مد نظر داشته باشیم که: «درست است که خیالپردازی میتواند کمکمان کند تا بعضی نیازها را برطرف کنیم، ولی نمیتواند فایدهای برای ارضای نیازهایی داشته باشد که به نیرو و تلاش و تعهد بسزایی نیاز دارند».
اتمام حجت کتاب «مثبت فکر نکنید»
خانم نویسنده گفته است: «ما در آزمایشهای متعددی دریافتیم کسانی که دربارۀ آینده فانتزیهای مثبت میسازند در واقع دیگر بهاندازۀ افرادی با تفکرات منفی، واقعی و تردید آمیز بهسختی کار نمیکنند و این باعث میشود با عملکرد ضعیفتری با مشکلات مبارزه کنند. پس با در نظرگرفتن ارتباط بین تفکر مثبت و کاهش عملکرد، آیا تفکر مثبتْ احتمال افسردگیِ فرد را افزایش میدهد؟ محققان نشان دادهاند که عملکرد ضعیف میتواند باعث افزایش نشانههای افسردگی شود.
بهعلاوه روانشناسانْ این نظریه را طرح کردهاند که کسانی که افسرده میشوند شروع میکنند به دیدن چیزها بهشکلی تحریفشده: تمرکز بر محرکهای منفی و همینطور درک چیزهای خنثی بهصورت منفی. استرس میتواند این جهتگیریهای شناختی را از بین ببرد. در غیر این صورت بهصورت دائمی در ذهن ما باقی میمانند. کشف اینکه شما در رسیدن به هدفتان موفق نشدهاید میتواند تمام استرسی باشد که نیاز دارید تا جهان را بهصورت منفیتر ببینید».
ضربه آخر کتاب
و در پایان، جالب است بدانید اگر شما به عنوان انسانی تنها و خارج از هر نوع رابطه شناخته میشوید، یک دلیل احتمالی برای این نقطه تاریک از زندگی شما به روشنی در این پاراگراف از کتاب بیان شده ست:
یکی از دوستانم مرد چهلوچندسالهای است که اینجا بن صدایش میکنم. او به خاطر میآورد که اواخر دهه ۱۹۸۰ وقتی در دانشگاه تحصیل میکرده احساس یکطرفه شدید و تا حدی لوس به یکی از همکلاسیهایش داشته است. بن چندین بار هنگام صرف شام با دوستانش در کافهتریای محوطهٔ دانشگاه آن زن را دیده بوده است. صبحها که بن صورتش را اصلاح میکرده یا وقتی تلاش میکرده که سر کلاس حواسش را روی درس متمرکز کند، ذهنش منحرف میشده و تصور میکرده که رابطه با آن زن چطور میتواند باشد. خیال میبافته که زنی هنرمند است و همراه او در خرابههای باستانی رم سیاحت میکند و دوتایی به سقف کلیسای سیستین خیره میشوند.
شاید زن هوس میکرده او را که زیر آفتاب روی زیراندازی دراز کشیده و کتاب میخواند طراحی کند یا ای بسا مانند خودش که معمولاً آخر هفتهها پیانو میزده تا پول بیشتری دربیاورد، زن هم نوازندهٔ پیانوی جز باشد. آیا گذراندن لحظاتی آرامشبخش در کنار کسی که میتوانست درکش کند و در خلاقیتش سهیم شود معرکه نبود؟ چقدر خوب میشد اگر زنی داشت که میتوانست با او به سینما برود، غروب خورشید را تماشا کند و همراهش توی اتوبوسی بپرد و به شهرهای اطراف سفر کند!
بن چیزی از این رؤیابینیها به دوستانش نگفت. این رؤیابینیها را راز کوچک خودش میدانست، تصوراتی که فوقالعاده رضایتبخش بودند، اما شوربختانه در همان مرحلهٔ تصور باقی ماندند. راستش بن نتوانست خودش را قانع کند که از آن زن بخواهد با او قراری داشته باشد. با خودش میگفت که او کاملاً غریبه است و اگر بخواهد سر صحبت را باز کند خودش را پیش او ضایع کرده است.
از این گذشته، به قدری سرش به درسومشق گرم بود که وقت نداشت با کسی بیرون برود. بن میخواست نمرات خوبی بگیرد و اینطور هم نبود که آخرهفتهها دوستانی برای وقتگذرانی نداشته باشد. چرا بن انرژی و انگیزه نداشت که قدم پیش بگذارد و کاری بکند؟ او کاری را انجام میداد که بسیاری از ما برای موفقیت ضروری میدانیم: رؤیاپردازی دربارهٔ رسیدن به آرزوهایی که داریم. چه چیزی جلوی بن را گرفته بود؟
کتاب مثبت فکر نکنید با ترجمه حسین رحمانی از سوی انتشارات ترجمان علوم انسانی روانه بازار کتاب شده است.