درباره کتاب «مغازه خودکشی» اینطور میگویند که یــک فانتزی کمدی سیاه اســت. این رمان، درخشانترین اثر نویســندهاش یعنی ژان تولی فرانسوی است که در سال 2007 منتشر و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.
شــاید در ابتدا نام بردن از فانتزی سیاه، این مسئله را در ذهن به وجود آورد که منظور از چنین فانتزی، همان ژانر ادبیات وحشت است. اما در حقیقت اینطور نیست.
فانتزی سیاه ادبیاتی است که نه تنها مانند متون کتابهای وحشتزای موجود در بازار نیست بلکه، از نوع کتابهایی است که در عین برخورداری از پیچیدگی تقریبی که دارای جذابیت هم هست، از لایههای متعــدد قابل مکث بهــره میبرد کــه این امر مهمترین وجه تمایــز اینگونه ادبیات با ادبیات وحشت شناخته شده است؛ ادبیاتی که در آنها فقط میتوان بُعد سرگرم کنندگی تقریباً یکبار مصرفی را یافت.
یک قصه آخر الزمانی
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید». به نظر شما هم این جمله جالب آمد؟
این جمله شعاری خانوادهایست که داستان حول محور آنها رقم میخورد و یک مغازه خاص دارند؛ مغازه فروش ابزارآلات خودکشی!
کتاب دربارهی دورهای آخرالزمانی است در یک ناکجا آباد. همه افسرده و محزون به زندگی کسالتبارشان ادامه میدهند. محیط زیست به شدت آلوده است و دیگر گُلی نمیروید. کشورها به دست سیاستمداران دیوانهای افتاده که به شدت فاسدند.
فضای رمان سیاه است. لحن شخصیتها عصبی و تند است. در این فضا و مکان مغازهای هست که ادوات خودکشی به مشتریان ارائه میدهد تا به زندگیشان خاتمه دهند و به قولی راحت بشوند. همه چیز هم در آنجا یافت میشود. از انواع سم و تیغ و شمشیر و طناب و از اینجور وسایل. صاحبان مغازه خانوادهایاند به نام تواچ. میشیما و لوکریس زن و شوهرند و دو بچهی محزون و غمگین دارند: ونسان و مرلین. داستان از جایی شروع میشود که آلن، فرزند سوم آنها به دنیا میآید که کلاً با بقیهی افراد خانه فرق دارد.
به مرور میفهمیم که این معجزهی کوچک باعث چه تغییرات بزرگی میشود. او شاد است و دلخوشیاش باعث دلگرمی مردم این شهر مالیخولیایی میشود.
فلسفه نامگذاری شخصیتها
نویسنده حتی برای نامگذاری شخصیتها هم دست به اجرای ایده جذابی زده است. نامهای اعضای خانواده تواچ هرکدام یادآور افراد سرشناسی است که خودکشی کردهاند: نام میشیما یادآور یوکیو میشیماست؛ نویسنده و شاعر سرشناس ژاپنی که سهبار نامزد جایزهی نوبل ادبیات شده بود. او در ۱۹۷۰ به روش سنتی هاراکیری خودکشی کرد.
نام ونسان پژواک نام ونگوگ است؛ نقاش مشهور هلندی که در ۱۸۹۰ به قلب خودش شلیک کرد. نام مرلین یادآور نام مرلین مونرو، بازیگر معروف امریکایی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۶ سالگی بر اثر مصرف بیش از حد داروهای خوابآور و آرامبخش به خواب ابدی رفت.
نام آلن تداعیکنندهی نام آلن تورینگ، دانشمند و ریاضیدان نابغهی انگلیسی است. تورینگ در اواخر عمر به دلایلی افسرده شد. در هفتم ژوئن ۱۹۵۴ برای آخرین بار به اتاق خوابش رفت. صبح زور بعد، خدمتکارش جسد بیجان او را روی تختخواب یافت. کنار تخت، سیبی گاز زده افتاده بود. آزمایشهای سمشناسی نشان میداد که سیب به سیانور آغشته بوده است.
مشاهده آثار «هاروکی موراکامی» در سایت دیجی کالا
بخش بسیار جذابی از رمان مغازه خودکشی
دوست دارید با هم یک پاراگراف جذاب از این رمان را بخوانیم و با جهان آن آشنا شویم؟ در یکی از صفحات آغازین کتاب، اینطور نوشته شده است:
« آلن! آخه چندبار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم بهزودی میبینمت. ما باهاشون وداع میکنیم. چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این رو توی کلهت فرو میکنی؟ »
لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کردهاش پنهان کرده بود که با تکانهای عصبیِ او میلرزید. بچهی کوچکش روبهروی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنشآمیز محکمتری گفت « و یه چیز دیگه؛ این جیکجیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی میآد این جا نباید بهش بگی – ادای آلن را درمیآورد – « صبح به خیر. » تو باید با لحنِ یه بابامُرده بهشون بگی «چه روزِ گندی مادام. » یا مثلاً بگی « امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو. »
خواهش میکنم لطفاً این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. میخوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو میبینی چشمهات رو میچرخونی و دستهات رو میبری پشت گوشت و تکونشون میدی؟ فکر کردی مشتریها میآن این جا لبخندِ ابلهانهی تو رو ببینند؟
واقعاً میری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند بهت ببندیم.
مغازه خودکشی، مجموعهای از فانتزیها
فانتزی گونهای اســت که زیرشــاخههای فراوانی دارد؛ فانتزی کمیک، فانتــزی فانتستیک، فانتزی آخرالزمانــی، فانتزی قهرمانمحور، فانتزی شهری، فانتزی گوتیک، سیاه و… مغازه خودکشــی اثری اســت که همزمان چندین زیرشاخه را پوشش میدهد. این اثر از منظری یک فانتزی کمیک است چرا که داستان با لحنی که در ابتدا طنزش غالب اســت، آغاز میشود.
دیالوگها، رفتارها و عادات کاراکترها و برخی ماجراهایی که بدنه داســتان را شکل میدهند از ماهیتی طنز آلود بهرهمندند. در عین حال این اثر یک فانتزی آخر الزمانی است زیرا فضایی دهشتناک از شـهری ارائه میدهد که مردمانش دســت از زندگی شستهاند و در یک لامکان و لازمان در حال وقوع است.
این اثر به دلیل لایه زیرین سیاهی که در پسزمینه فکری خود دارد و همچنین پیرنگ اصلی داستان که به مثابه یک خودکشی دستهجمعی و قتلهایی خودخواسته است، یک فانتزی گوتیک به شمار میآید. همچنین این اثر به دلیل شــکلگیری روابــط عاطفی بین کاراکترهــای آن در میانه داستان به شکل یک فانتزی رمانتیک درمیآید و در نهایت این اثر یک فانتزی سیاه است چون لایه زیرین داستان، پر از سیاهی و وحشتی است که حاصل رویارویی با مرگ است؛ آن هم مرگی خودخواسته از سر فلاکت و ناامیدی.
نگاهی امیدوارانه به مرگ
در پایان اگر میخواهید بدانید چرا نشانک، شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند، باید بدانید رمان مغازه خودکشــی اثری اســت که مرگ را به جذابترین و خالقانهترین شــکل ممکن تشریح میکند. نا امیدی و سیاهی کم کم و با پیشــرفت قصه رنگ میبازد و زندگی به شــهر و مردمش باز میگردد.
تغییر رنگ فضا در این رمان به کندی و آهســتگی رخ میدهد و خواننده دست در دست شخصیتهای رمان که همان خانواده تواچ هســتند، به سوی یک باور تازه حرکت میکنــد. پایین آمدن کیفیت ابزار خودکشــی، افزودن اقلام تــازه به مغازه، قطــع ارتباط با شــرکتهای ســازنده آلات قتاله و تمهیداتی از این قبیل به دور از هرگونه شعار زدگی این خانواده و همشهریانشان را به نور و امید میرساند.
این رمان کوششی است برای ساختن زندگی و امید در فضایی متراکم از مرگ و ســیاهی. در نهایت اتفاقی که در پایان رمان میافتد خواننده را غافلگیر میکند و به او این نکته را یادآور میشــود که هیچ چیز و هیچ کــس را از مرگ مفری نیســت، حتی از مرگی خودخواسته.