وقتی گلی ترقی، در هجدهم مهر سال 1318 به دنیا آمد، هیچکس نمیدانست او قرار است نویسندهای باشد که بیشتر عمر خود را در قارههای دیگر میگذراند اما بعدها به عنوان یک بانوی داستان نویس اثرگذار شناخته میشود؛ حتی کسانی که خبر داشتند پدر او لطف الله ترقی، مدیر مجلهی ترقی است و به قول خود گلی، استعداد نویسندگی در خون خانوادهی آنها بود، همانطور که در خانوادهی باخ، همه موسیقیدان شدند!
بهترین قصه روزهای کودکی
گلی ترقی را اساساً با خاطرهنویسیهایش میشناسند، چرا که در خلال مهاجرت، بهترین راه مبارزه با دلتنگی را نوشتن و نوشتن و نوشتن، یافته بود. او نوشته است: «پدرم اغلب در حال نوشتن بود. کنارش میایستادم و میدیدم که قلمش را در دوات فرو میبرد و از توی آن دواتِ جادویی است که همه حرفها و قصهها خارج میشود.
به محض تنهایی، انگشتانم را دانه دانه، توی دوات فرو میبردم و به روی میز و رومیزی و دست و صورتم میمالیدم … من نشستم و انگشتم را کردم در دوات و میزدم روی کاغذ، روی پیراهنم و میخواستم قصه بنویسم. با انگشتم آنچه را در مغزم بود به عنوان قصه مینوشتم یک دفعه صدایی را شنیدم و مادرم به من نهیب میزد که ببین دختر کثیف با خودت چی کار کردی؟
و مادرم یقه مرا از پشت گرفت و مرا برد حمام و پیراهنم را درآورد و این دوش را که باز کرد، من دیدم ای وای این قصهای را که من نوشته بودم آب برد و برای من این اولین تجربه سانسور بود. و هنوز هم فکرم به دنبال آن اولین و احتمالاً بهترین قصهای است که نوشتم و فکر میکنم هر چی مینویسم برای پیدا کردن آن اولین و بهترین و کاملترین قصه است.»
وقتی زبان فارسی، دل و رودهی نویسنده است
پدر گلی او را در کودکی به آمریکا فرستاد. در جوانی به ایران بازگشت اما باز، دیری نپایید که مهاجرت کرد، این بار به فرانسه. او با وجود آن که نزدیک چهل سال است که ساکن پاریس است، اما هنوز با این شهر خو نگرفته است. چنان که در جای دیگری گفته است: «من با پاریس و زندگی پاریس و هر چیزی که آنجا هست، فاصله دارم. من در پاریس زندگی میکنم و چیزها را انتخاب میکنم، اما چیزها در درون من نیستند.
مثل زبان فرانسه. زبان فرانسه در دل و شکمم نیست، هر چند خوب حرف میزنم. بعد از این همه سال یاد گرفتهام. ولی وقتی میخواهم حرف بزنم آدمها با من فاصله دارند. من خارج از زبان فرانسه هستم. نگاه میکنم و انتخاب میکنم درست مثل اینکه در یک سوپر مارکتم، بهترین اشیاء، بهترین مواد و بهترین چیزها را برمیدارم و میگذارم کنار هم، آن جاهایی را هم که مثلاً برایم خیلی گران است، برنمیدارم.
ولی زبان فارسی یک چیز دیگر است برای من. با وجود این که من تا شانزده سالگی آمریکا بودم و بعد هم که در فرانسه بودم، ولی رابطهای ذاتی دارم با زبان فارسی. عجینم با این زبان. وقتی به زبان فارسی میرسم، زبان فارسی توی من است. از بیرون به آن نگاه نمیکنم، انتخاب نمیکنم. زبان فارسی توی دل و رودهام است».
اولین کتاب گلی ترقی
اولین کتاب گلی ترقی «من هم چگوارا هستم» نام دارد که سال 1348 از سوی نشر مروارید به بازار آمد اما اولین اثری نیست که از او به چاپ رسیده است. اولین بار که شیرینی این اتفاق را مزه کرد، ماجرا به داستان کوتاه «میعاد» برمیگشت که در مجله «اندیشه و هنر» چاپ شد و شخص فروغ فرخزاد در این خودباوری خیلی پررنگ بود؛ فروغ بود که گلی را به نوشتن تشویق کرده بود، چراکه به سبب نا آشنایی گلی ترقی با زبان فارسی، اعتماد به نفس نوشتن از او سلب شده بود.
حالا یک مسیر روشن آغاز شده بود؛ مسیری که قرار بود به این نقطه برسد: به دست آوردن عنوان «بهترین قصه سال فرانسه».
در پاریس هم ترقی به نوشتن ادامه داد و یکی از داستانهایش به نام «بزرگبانوی روح من» به فرانسه ترجمه شد. این داستان در سال ۱۹۸۵ به عنوان بهترین قصه سال برگزیده شد. در سال ۱۳۵۲ رمان «خواب زمستانی» را منتشر کرد که بارها تجدید چاپ شد. «خاطرات پراکنده» را نیز در سال ۱۳۸۱ منتشر کرد و «بزرگبانوی هستی» – شامل مجموعه مقالاتش – را در سال ۱۳۸۶ به انتشار رساند. از دیگر آثار گلی ترقی میتوان به داستان «عادتهای غریب آقای الف» اشاره کرد که در ایران منتشر نشده است. «جایی دیگر» در سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد و «فرصت دوباره» نیز در سال ۱۳۹۳ توسط همین انتشارات.
فیلم در زندگی شخصی
گلی ترقی با هژیر داریوش ازدواج کرد؛ فیلمسازی که علاقمندان سینما او را با فیلم «بیتا» به خوبی به یاد میآورند. این فیلمنامه را گلی نوشت و همسرش کارگردانی کرد و هنوز یکی از آثار مورد توجه سینمای قبل از انقلاب به حساب میآید. هرچند که این ازدواج به جدایی انجامید اما باعث انفصال گلی ترقی از سینما نشد.
سالها بعد داریوش مهرجویی فیلم «درخت گلابی» را از روی یکی از داستانهای گلی ترقی به همین نام، ساخت که هرچند زیاد هم به متن وفادار نبود، اما به سبب جایگاهی که در سینمای ایران دارد، نقطه عطفی در کارنامه ترقی به حساب میآید. گلی ترقی خودش در جایی اذعان کرده که در مقایسه با هم نسلانش کودکی خوب و زیبایی داشته، خبری از خشونتهای رایج آن زمان نبوده و چیزی جز شادی و خنده و رفاه، به دنیای آنها راه نداشته است. این سبک زندگی، چیزی بوده که پدر آنها برایشان انتخاب کرده بوده، درست مثل نام خانوادگی آنها یعنی «ترقی» که توسط خود پدر، انتخاب شده بود، درست مثل شغل او، که قرار بود روحانی باشد اما به سردبیری مجله، تغییر یافت.
سایر آثار ترقی
کتابهای «دو دنیا»، «اتفاق»، «بازگشت» و «درخت گلابی» آثاری هستند که اگر دوست دارید با گلی ترقی آشنا شوید، میتوانید آنها را بخوانید.
گلی ترقی هنوز هم بین ایران و فرانسه در رفت و آمد است و در اوقاتی که در تهران است، او را در کتابفروشیهای مختلف یا احتمالاً در حال قدم زدن در خیابان ولیعصر، جایی که در رمان «اتفاق» نقش پررنگی دارد، میتوان پیدا کرد.