اگر تجربهگرایی را یک نیاز مهم برای کسب مهارت در نویسندگی به حساب بیاوریم، پائلو کوئلیو از این نظر برای خودش، زندگیاش و شهرت دیوانهکنندهاش سنگ تمام گذاشته است. این نویسندهای که به خاطر شکستن رکورد همه نویسندههای دنیا در تجدید چاپ شدن اثر و ترجمه شدن آن به زبانهای زنده جهان نامش در کتاب گینس ثبت شده، چگونه زندگی کرده است؟ پاسخ خیلی ساده است! در یک جمله، نترسیده است!
نترسیده است از اینکه فرزند یک مهندس باشد و بخواهد نویسنده باشد و این را اعلام کند. نترسیده است حتی اگر قرار بوده بابت این اعلام صادقانه، به دردسر بیفتد و همچنین نترسیده است از اینکه نزدیکترین افراد زندگیاش یعنی پدر و مادرش او را به آسایشگاه روانی بفرستند!
بله چنین اتفاقی سه مرتبه در زمان نوجوانی پائلو رخ داده است. او بچهای پر شر و شور بوده که از روی لجبازی به هر کاری که داد پدر و مادرش را در میآورده روی آورده است.
خلق کتاب «ورنیکا تصمیم میگیرد بمیرد»
افراط در کشیدن مخدر و ماریجوآنا و رابطه جنسی خارج از قاعده و اقدام به خودکشی… از جمله کارهاییست که پدر و مادر پائلو را نگران میکرده و بر آن داشته که او را از خانه دور کنند و به آسایشگاه روانی بفرستند، البته در آن زمان آنها نمیدانستند که پسرشان خاطرات این روزهای سختش را در قالب کتابی به نام «ورنیکا تصمیم میگیرد بمیرد» به بازار میفرستد و این کتاب به یکی از پرفروشترینهای دنیا تبدیل میشود.
پائولو اساساً آدم ناامید شدن نبوده است. دو بار از آسایشگاه روانی فرار کرده و میدانسته نویسنده بزرگی میشود. این موضوع را حتی وقتی که دو کتاب اولش یعنی «خاطرات یک مغ» و «کیمیاگر» اصلاً خوب نفروختند هم میدانست. او همچنان به نوشتن ادامه داد و «بریدا» را نوشت و فروش این کتاب آنقدر فوقالعاده بود که باعث شد دو کتاب قبلیاش هم بر سر زبانها بیفتند و به فروش خیلی خوبی دست پیدا کنند.
زندگی شخصی پائولو کوئلیو
پائولو کوئلیو حتی در زندگی شخصی هم شکست میخورد و ازدواج اولش به جدایی میانجامد اما ازدواج دوم او تبدیل به رابطهای بسیار عمیق و عاشقانه میشود که تا امروز هم ادامه دارد. به نظر میرسد که او هیچ وقت از هیچ اتفاقی در زندگی خود پشیمان نشده، صرفاً بدون هیچگونه احساس منفی تصمیم گرفته به برخی از ماجراها پایان بدهد و به نحو دیگری زندگی کند. یعنی او به روش زندگی غیرعادی خود آگاهی داشته و از جایی به بعد اراده میکند که شبیه بقیه مردم زندگی کند، تصمیمی که اتفاقا با سختی همراه شد. درست وقتی توقع داشت جامعه با او همراه شود، از کار جدیدش اخراج شد و … اما یک نویسنده همیشه راه خود را باز مییابد.
او در دورانی حتی به گروهی تئاتری وارد میشود که اعضای آن علائق جنسی عجیب و غریب و ناهنجار با جامعه داشتند یا اینکه با جمعهایی انس میگیرد که شیطانپرست بودهاند اما از آنجا که او آدمِ انصراف دادن از تصمیمات گذشته است، خیلی زود راه خودش را پیدا میکند، راهی که اتفاقاً معنوی و مذهبی است.
اگر شما فردی باشید که دوره اوج جوانی را پشت سر گذاشتهاید به خاطر میآورید که او در سال 1379 به ایران آمد و همان استقبال عجیب و غریبی که در اروپا و آمریکا شاهد بود در ایران هم برایش تکرار شد، چیزی که فکرش را نمیکرد، چون از تفاوت فاحش فرهنگی مردم با خودش خبر داشت. روایت است که شرط کرده بود سر میز غذای او لیوان نوشیدنی غیرمجاز ما در ایران گذاشته شود و چنین اتفاقی هم رخ داد!
پائولو کوئلیو کیست؟
به هر حال این نویسنده در قید حیات برزیلی که به یکی از نامورترین نویسندگان جهان بدل شده، هرچند که از سوی برخی از ادیبان ما عامیانهنویس خوانده میشود، موفق شده رگ خواب ما را هم همچون مردم دیگر جهان به دست بیاورد و البته اتفاق محیرالعقولی هم نیست وقتی بدانیم در صفحه شخصیاش مرتب مطلب مینویسد، پا به پای جوانها با ابزارهای ارتباط جمعی آنلاین آشناست و به گفت و گوهای از راه دور با مخاطبانش میپردازد.