هفت جلد است! رمان «آتش، بدون دود» را میگوییم! نادر ابراهیمی نوشتن آن را سال 1352 شروع کرد و به سه جلد رساند. چهار جلد بعدی سال 1374 به چاپ رسید. احمدرضا احمدی معتقد است رمان ایرانی با این رمان است که آغاز میشود.
سخن نویسنده کتاب
خود نویسنده درباره این اثر بزرگ گفته است: «اینطور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتنِ آتش بدون دود، کمرم را شکست. تمامم کرد. خُرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد. من، همان کار را کردم که فرهاد کرد. فرهادِ کوهکن، سالیان سال، با تیشهای حقیر، کوهی سنگی را، ذرهذره از جا برداشت تا شاید آبِ چشمهای که به قصر سلطنتی میرسید، از آن جویِ باریکِ فرهادی به دشت بیاید و به دست مردم برسد.»
ابراهیمی در ادامه گفته است: «من، همان کار را کردم که فرهاد کرد؛ اما ذرهای اطمینان ندارم که آبِ باریکهای، حتی قطره آبی هم از قصر سلاطین به دشتهای مردم وطنم آورده باشم. به خدا اطمینان ندارم. غرور، چیزیست، اطمینان چیز دیگری. مغرورم از اینکه چنین اثری را، در طول بیش از سی سال، آفریدهام با صبوری بیحساب، با حالتی همیشه میان عشق و جنون و خستگی و کلافگی و درماندگی…
اما اینکه آیا این اثر، به راستی، همان کاریست که آرزو داشتهام باشد، و یکی از بزرگترین داستانهای تمام تاریخ حیات بشر، امریست به کلی سوای آن غرور بیحساب.
فقط و فقط در طول زمان، «اهل کتاب» میتواند بگوید که آتشْ بدون دود، نزدیک شد به آن چیزی که حق بود یا نشد. میگویم «اهل کتاب» و نه مطلقاً «اهل قلم». آتشْ بدون دود -همچنان که بارها گفتهام- باز میگویم که عین واقعیت نیست؛ بل، داستانیست که تنگاتنگ و شانه به شانهی واقعیت، حرکت کرده است؛ و از این داستان، درست به همین اندازه باید انتظار داشت نه بیشتر که مایه شرمساری من خواهد شد.».
داستانی بلند درباره همه چیز و همه کس
نادر ابراهیمی از داستاننویسان، پژوهشگران، قصهنویسان و مترجمان آثار کودک بود. او در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. وی تمام و کمال با ادبیات کهن فارسی آشنا بود. از اوانِ جوانی مطالعه متون قدیمی فارسی را آغاز کرد .
آتشْ بدون دود روایتگر زندگی سه نسل از مردم صحرانشین ترکمن است از عهد قاجار و پادشاهی ناصرالدین شاه تا پهلوی دوم و حکومت محمدرضا پهلوی. آتشْ بدون دود رویارویی علم و جهل است. اختلاف نظر نسلها را بیان میکند. عشق و افسانه ترکمن را بهتصویر میکشد و از پایبندی به اعتقادات و وطندوستی میگوید.
روایتِ آتش بدون دود، روایتِ سوم شخص است و داستان را راویِ «دانای کل» روایت میکند. شکل غالب روایت این داستان، موقعیت داستانی نقّال است.
راوی بیرون از جهان داستان به روایت ماجرا میپردازد و همچون یک فردآگاه به همه رویدادهای داستان، از درون و بیرون شخصیتها گزارش میدهد؛ بی آن که جزو شخصیتهای داستان باشد.
نویسنده هر جا لازم است، با تلخیص، زمان داستان را پیش برده، و هر جا که لازم دیده، مفصل به ماجرا پرداخته و از روایت چکیده به صحنه نمایش روی آورده است. گاه از بیرون و از فاصلهای دور به شخصیتها و حوادث نگریسته و گاه به ذهن شخصیتها وارد شده و تکگویی درونی آنها را به خواننده نشان داده است.
شخصیتهای اصلی رمان
گالان اوجا: پسری اهل قومِ یموت است که جنگاوری و شجاعتش زبانزد خاص و عام است. انسانی خودپسند که تنها بر باورهای خود معتقد است. مغرور و سنگدل جلوه میکند اما زمانی که زبانِ شاعری به سراغش میآید دلی نرم و نازک دارد. کینه، دشمنی، کشت و کشتار به خواستِ خود در دلش ریشه نزده! از کودکی او را با این افکار و عقاید پرورش دادهاند.
بویان میش: رفیقِ شفیق اوست از کودکی تا پایان عمر و تنها کسی که در دنیا، گالان از او حرف شنوی دارد گالانی که از پدرش هم حرف نمیشنود!
سولماز: تنها دخترِ رئیسِ قبیله گوکلان که گالان اوجا در پی نابودیِ آنهاست. دختری که از شدت زیبایی و شجاعت پسرانِ یک ولایت را دربندِ خود کرده و پدرش هراس دارد که او را به خانهٔ شوهر بفرستد مبادا خواستگارانش به جان یکدیگر افتاده و برادرکشی شود. که در نهایت به همسریِ گالان در میآید.
در جلد دوم با آلنی و مارال آشنا میشویم که بعدها این دو با یکدیگر ازداوج میکنند. آلنی نوهٔ گالان اوجا است. وی انسانی تحصیل کرده، انقلابی و وطندوست است. او برای رهایی از ظلم و ستمِ حکومت پهلوی از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند.
هر جلد از اثر دارای نامهای متفاوتی است. و هر کتاب شامل فصلهایی است با نامهای مختص به خود به جز جلد هفتم که فصلهای آن نامگذاری نشده است. این اسامی عبارتند از: «گالان و سولماز»، درخت مقدس، اتحاد بزرگ، واقعیتهای پرخون، حرکت از نو، هرگز آرام نخواهی گرفت و هر سرانجام، آغازیست.
فضاسازیِ مناسب باعث میشود مخاطب با شخصیتهای یک داستان ارتباطِ نزدیکی برقرار کند و آتش بدون دود دارای این ویژگی است. ارتباطِ نزدیک خوانندگان با شخصیتهای رمان ماحصل تلاشِ ۳۰ ساله ابراهیمی برای نگاشتنِ اثرش است.
جملات برگزیده از دل آتش بدون دود
بی شک، بیرون کشیدن چند جمله از دل یک کتاب هفت جلدی، کار سادهای نیست اما آنچه در ادامه میآید، معروفترین جملات کتاب آتش بدون دود است.
- عشق، ترکیبیست از پر و تبر. (صفحه: ۲۵۴)
- از عشق سخن باید گفت؛ همیشه از عشق سخن باید گفت. «عشق» در لحظه پدید میآید، «دوست داشتن» در امتداد زمان. این، اساسیترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. (صفحه: ۲۱۲)
- مبارزه اساسیِ واقعی، عاطفه را صیقل میدهد و روح را مهربانی میآموزد. (صفحه: ۱۳)
بسی رنج برده در این سال سی !!
در پایان خواندن این چند سطر از زبان ابراهیمی خالی از لطف نیست: «من از آن جمله نویسندگانی نیستم که میتوانند خیلی راحت و روان و مسلط بنویسند بیدغدغه و بدون شک. من نوشتن بلد نیستم و مینویسم؛ و این بسیار مهم است و در عین حال غمانگیز است. کسانی هستند که شهادت بدهند که برخی از صفحههای این کتاب حجیم، بیش از ده بار نوشته شده است، و همسرم مسلماً گواهی خواهد داد که چه کشیدم تا آتشْ بدن دود را به پایان جلد هفتم رساندم و چندبارْ چندینبار، بدون هیچ علت محسوس، زیر فشارِ نوشتن این داستان، فکر خودکشی به سرم آمد».
ابراهیمی با نوشتن این رمان جایزه لوح زرین و دیپلم افتخار «بیست سال ادبیات داستانی ایران» را از وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد و جوایزی نخستی چون براتیسلاوا، تعلیم و تربیت یونسکو و کتاب سال ایران را گرفت.
تمام عمرم رمان خواندم و خودم هم می نویسم ولی بدون شک آتش، بدون دود، زیباترین و بی نظیرترین کتابی بود که خواندم و بعد از تمام شدنش برایش دلتنگ شدم. از زنده یاد ابراهیمی که خود تالیفاتی در مورد ساختار و مبانی داستان نویسی دارند و پژوهش هایی در متون عرفانی ادبیات کهن فارسی با عنوان صوفیانه ها و عارفانه ها و تحقیقات زیادی در خصوص تاریخ 5 هزار ساله ادبیات کهن فارسی و بویژه ادبیات عرفانی دارند فقط میشود چنین واژه ها و آموزه ها و جملات نابی انتظار داشت که قدر مسلم از این شناخت گسترده در بزرگترین رمان فارسی هم بهره گرفت. همانگونه که جمالزاده، دولت آبادی، آل احمد، گلستان، دانشور و حتی گلشیری چنین میراث ارزشمندی که موجب غنی شدن آثار ادبی میشود را ضرورت دانستند و برای آفرینش ادبی معاصر از آن سود بردند.
در بعضی نقدها و گروههای ادبی از دخالت نویسنده و حضور مستقیم نویسنده مطالبی خواندم که برایم قابل قبول نبود. میدانیم که در داستانهای کلاسیک و رمانهای قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم این شیوه بشکل مستقیم در مطرح ترین رمان ها متداول بوده. مدتی پیش جان شیفته رومن رولان را میخواندم و تقریبا بخاطر اینهمه دخالت راوی عصبی شدم.
بله در داستان نویسی معاصر، اگر راوی بویژه قصد نصیحت و قضاوت و فلسفه بافی داشته باشد مورد پسند مخاطب امروز نیست، بهمین علت نویسنده از هر فرصتی استفاده میکند و در داستان و میان گفتگوی شخصیت ها، نکات آموزشی و اخلاقی خود را جاسازی میکند اما نوع روایت گری برگرفته از شیوه قصه نویسی کهن این قصور را توجیه پذیر میکند. در این رمان ایراداتی مثل اینکه ترکمن ها بیسواد بودند و چنین جملاتی بر رمان وارد نیست. این یک تکنیک خودخواستهای هست از دخالت نویسنده برای ایراد پیام داستان که در مورد نویسندگانی که گنجینه ارزشمندی از فرهنگ و دانش و هنر دارند فقط به گفتگوی شخصیتها نیز محدود نمیشود زیرا چگونگی نگرش به قصه و داستان پردازی این حضور را توجیه میکند.
آیا فرق نیست میان نویسنده ای چون نادر ابراهیمی که در کتب کلاسیکی چون مرزبان نامه، گلستان و بوستان، مقاله عروضی، حافظ و مولوی و عطار غوطه خوردنی غریب داشته و بقول خودش مجنون تاریخ بیهقی بوده و فرو رفته و از آن سو برآمده تا نویسنده مدرنی که چیزی در چنته ندارد و فقط داستان میگوید و گزارش میدهد.
منِ خواننده با آن گنجینه ادبیات داستانی حتما دغدغه آموختن دارم و از حضور دائمی مولف با آن نکات اخلاقی و جملات ناب لذت می برم، همانگونه که بسیاری از ادب دوستان از پند و اندرز مولوی و سعدی در مثنوی و گلستان لذت می برم. امیدوارم نویسندگان و راوی های مختلف داستان نویسی را در یک تراز قرار ندهیم و براحتی اشکالات تک گویی و تک سرایی را به همه گونه نوشتاری نسبت ندهیم.
سپاس از نظر شما
با عرض پوزش در پاراگراف آخر متن بالا، اشتباهی پیش آمده که اینجا تصحیح میکنم. “قرار ندهیم” و ” نسبت ندهیم” که “بدهیم” تایپ خورده.