خوانندگان پروپاقرص مصطفی مستور شاید با خواندن کتاب «عشق و چیزهای دیگر» دچار شکست عشقی شده باشند!
چرا که نویسنده محبوبشان را در مقایسه با خود او، پیشرو ارزیابی نکردهاند و کتاب جدیدش را متفاوت از آثار دیگرش به حساب میآورند، تفاوتی که شاید آنقدرها هم مثبت به نیست. به عبارت بهتر، نویسندهای که او را به توصیفات نغز و پر از اندیشهاش از عنصر «عشق» میشناختیم این بار دیگر چیز زیادی برای عرضه نداشته یا دست کم، زیبایی آن چیزی که در چنته داشته در اثر مخلوط شدن با مفاهیم اجتماعی و تاریخی، کاسته شده است، چرا که فرصت پرداختن به ماجراهای عاشقانه از دست رفته است …
و ای کاش آقای نویسنده تنها از عشق میگفت و دیگر هیچ، تا حظ کافی هم به دوستداران قلم او منتقل شود.
معرفی کتاب عشق و چیزهای دیگر
این نویسنده اهوازی این بار هم شخصیت اصلی خود را جوانی از اهالی این شهر قرار داده، هانی که در دانشگاه تهران فیزیک میخواند و به اتفاق دو نفر دیگر بعد از پایان تحصیلاتش هم در پایتخت باقی میماند و از قضا عاشق پرستو هم میشود، دختری که رابطهاش با او افت و خیز زیادی دارد.
هانی پسر جنگ است و از یک منطقه جنگزده برخاسته و همین ویژگی مختصاتی آشنا و تکراری از کاراکتر او را به دست میدهد که آن را میشناسیم ولی مستور موفق شده جذابیت کار را در عین همین کلیشهای بودن حفظ کند، برای مثال مرد عاشقپیشه رمان او در اولین روزهای لرزیدگی دل، تعداد زیادی برگه نوبت را از یک بانک میگیرد تا به این ترتیب فرصت هم صبحتی با خانم معشوقه را پیدا کند. چنین راهکاری البته به زعم عدهای از خوانندگان، سانتیمانتالیسم محض است و دیگر خریدار ندارد اما این گزاره آخر درست نیست و هنوز هم بخشهایی از جامعه و خوانندگان رمان با چنین ماجراهای عاشقانهای کیف میکنند.
چیزی که همه بر سر عجیب بودن آن توافق نظر دارند، چرخش بیمقدمه پرستو است، دختری که ادامه ارتباط با او تا صفحات نزدیک به پایان ممکن نبود، ناگهان در فصل آخر در خانه هانی حضور دارد و اتفاقاً چند سالی هم از این زندگی مشترک میگذرد و عاشق و معشوق داستان ما بچه هم دارند!
نوشته های مستور ؛ موافق یا مخالف
مستور این بار هم به عادت همیشه حرفهای قلمبه سلمبهاش را در دهان آدمهای عادی جامعه گذاشته که این ایده هم موافقان و مخالفانی دارد و چیزی که باعث میشود نمره قبولی به این کتاب داد، بهرهمندیاش از گوهر «داستان» است، عنصری که بسیاری از کتابهایی که به اسم رمان به دست مشتری داده میشوند از آن محرومند! این رمان نه چندان بلند درباره چند شخصیت مختلف حرف میزند و به دلیل تبحر خاص مستور حق مطلب همه آنها هم تا حدی ادا میشود.
مروری بر بخشی از کتاب
در فصلی از کتاب هانی درباره پدرش میگوید: «پدرم وقتی میگوید میخواهد غزلی از سعدی بخواند و بعد برود بخوابد، با صدای بلند و شمرده واقعاً غزلی از سعدی میخواند و بعد میرود روی تختش دراز میکشد تا بخوابد ولی من اگر تصمیم بگیرم غزلی از حافظ بخوانم انگار چشمهایم روی کلمات غزل میدوند و بعد خوانده و نخوانده کتاب را کنار میگذارم و روی تختم ولو میشوم. پدرم همیشه خودش سراغ خواب میرود اما من مثل یک فراری از پلیس آنقدر از خواب فرار میکنم تا خسته میشوم و خواب در بدترین وقت ممکن یقهام را میگیرد؛ توی اتوبوس یا کتابخانهی دانشگاه یا موقع تماشای تلویزیون یا سر کلاس درس.
پدرم طوری زندگی میکند انگار چیزی به اسم زمان در این دنیا وجود ندارد انگار تا بینهایت وقت دارد انگار قرار است هزار سال، صد هزار سال، ده میلیون سال زنده بماند. هیچوقت در هیچ کاری عجله ندارد. بهعلاوه، برای او هیچچیز از چیزی دیگر مهمتر نیست. هر کاری برای او مثل آیینی مذهبی اهمیت دارد چه این کار مسواک زدن باشد چه خواندن روزنامه چه دوختن پیراهن چه عیادت بیمار چه آب دادن باغچه چه کوک کردن ساعتش. انگار هر کار، خود آن کار، برایش هدف است.
برای من انگار کارها مراحل بازیهای کامپیوتری هستند که باید از آن ها عبور کنم تا بروم مرحلهی بعد. گاهی فکر میکردم انگار جهان با تمام کیفیات و اجزایش دارد مثل طوفانی شدید میوزد و پدرم ایستاده است وسط طوفان. انگار جهان در کوران عبور خود گاهی تکههایی از خودش را به سروصورت او میکوبد اما پدرم ثابت ایستاده است یا خیلی کند راه میرود در این تصویر من اما دنبال طوفان میدوم و هرگز به آن نمیرسم.»
در پایان باید گفت اگر شما هم مستورباز هستید، حیف است جدیدترین کتاب او را در قفسه کتابخانه خود نداشته باشید.