رنج های ورتر جوان رمانی کوتاه به قلم یوهان ولفگانگ فون گوته است که به اعماق عشق نافرجام و عذابی که میتواند بر روح یک فرد وارد کند، میپردازد. با خواندن این کتاب، گوته ما را به کشمکشها و احساسات درونی قهرمان داستان میبرد و بازتابی از پیچیدگیهای احساسات انسانی ارائه میدهد.
رنج های ورتر جوان اساسا یک کتاب عاشقانه است و علارغم اینکه بسیار کوتاه (حدودا 200 صفحه) است اما یک ضربه بزرگی به قلب خواننده وارد میکند. جالب این است که کتاب سبک نوشتاری بسیار سادهای دارد اما در عین سادگی بسیاری از حقایق انسانی را بیان میکند.
اگر قصد دارید این کتاب را شروع کنید یا حتی اگر آن را قبلا خواندهاید همراه ما باشید تا بیشتر به این شاهکار ادبی آشنا شوید.
خلاصه داستان
ورتر جوانی باسواد و هنرمند است که به تازگی رابطهی عاشاقانهای را به اتمام رسانده و روستای خودش را نیز ترک کرده و به روستای جدیدی نقل مکان کرده است. با اینکه او شیفتهی این روستای جدید شده اما مطلقاً هیچ کاری برای انجام دادن، ندارد. البته شخصیت او به گونهای است که علاقه چندانی به کار کردن ندارد و بیشتر زمان خود را به مطالعه و تفکر اختصاص میدهد. در آنجا، او در آرامش و سکوت قدم میزند و با مردم محلی دوست میشود. روستا برای او دقیقا مانند داستانهایی است که در کتاب مقدس خوانده و بسیار علاقه دارد تا با کشاورزان روستا هم صحبت شود و داستانهایشان را بشنود.
در این بین ورتر با خانمی جوان به نام لوته (شارلوت) برخورد میکند. از نظر ورتر، لوته آنقدر شگفتانگیز است که کافی نیست او را فرشته خطاب کنیم. او نه فقط از نظر زیبایی، بلکه در تجسم وجود زنانگی، آرمانی و کامل است. لوته که مادرش فوت کرده است باید از خواهر و برادرهای کوچکترش مراقبت کند و به تازگی با مردی به نام آلبرت نامزد کرده است. این نامزگی برای لوته ارزش زیادی دارد زیرا آخرین خواسته مادرش پیش از مرگ بوده است.
اما حتی داشتن نامزد نیز مانع ورتر نمیشود و عاشق و دلباخته لوته است. در غالب نامههایی، او به دوستش از این عشق جدید و جنونآمیزش میگوید. همانطور که وسواس او در این عشق رشد میکند، افسردگی او نیز افزایش مییابد زیرا میداند که لوته به نامزدش وفادارد است و هرگز نمیتواند بیش از یک دوست برای او باشد.
درد ورتر بیش از حد قابل تحمل است، بنابراین پس از ورتر احساس میکند که باید این روستا را ترک کند. او برای دیدن یک دوست قدیمی به وایمار میرود، با این حال وقتی به این محیط جدید وارد شد کاملاً احساس کرد که این شهر جای او نیست. دوست او همچنین عضو یک گردهمایی هفتگی متشکل از اشرافیان است و ورتر از آنجایی که نجیب زاده نیست خجالت میکشد تا در این جمع بماند. به همین دلیل تصمیم میگیرد تا دوباره به روستای قدیمیاش برگردد و رابطهی خود را با لوته بهبود ببخشد اما با خبر هولناکی روبرو میشود؛ لوته و آلبرت اکنون ازدواج کردهاند.
با این حال اوته و ورتر به ملاقات خود ادامه میدهند، اما لوته تصمیم میگیرد به رابطه معمولی با ورتر پایان دهد. او از ورتر میخواهد که کمتر به ملاقات او بیاید، زیرا برای یک زن متاهل ناشایست است که زمان زیادی را با مرد دیگری بگذراند. ورتر موافقت میکند و برای آخرین بار به ملاقات او میرود تا در قالب شعر، عشق خود را به لوته اعلام کند. با اینکه هر دوی آنها عاشق یکدیگرند اما به خوبی میدانند که این رابطه شانسی نخواهد داشت، بنابراین تنها یک راه حل وجود دارد. در مثلث عشقی مانند این، یکی از این سه نفر باید بمیرد تا دو نفر دیگر در آرامش زندگی کنند. ورتر آنقدر مهربان است که نمیتواند کسی را به قتل برساند و نمیخواهد به شارلوت صدمه بزند، بنابراین تصمیم میگیرد که بهترین راه حل این است که جان خود را بگیرد.
ورتر خود را برای این شاهکار آماده میکند و یادداشتی برای آلبرت مینویسد و از او میخواهد تپانچههای دوئلاش را به بهانه این که میخواهد «به سفر برود» قرض بگیرد. با اینکه شارلوت و آلبرت تا حدودی متوجه قضیه میشوند اما هیچ تلاشی برای متوقف کردن ورتر نمیکنند و تپانچه را برای او میفرستند. ورتر هم این گونه برداشت میکند که آنها نیز با این حرکت موافق هستند. او سرانجام با شلیک گلوله به سر خود خودکشی میکند و نامهای برای لوته میگذارد که در آن به او میگوید که روزی با هم در بهشت به همدیگر خواهند رسید.
درنهایت نه لوته و نه آلبرت در مراسم تشییع جنازه ورتر شرکت نمیکنند و او زیر درختی که مرتباً در نامههایش از آن صحبت میکرد، دفن میشود. اما او هیچگاه فراموش نشد، مخصوصا برای لوته که به گفته گوته روزی با دل شکسته خواهد مرد.
معرفی شخصیتهای داستان
در ادامه قصد داریم تا با نگاهی عمیقتر به شخصیتهای اصلی داستان رنج های ورتر جوان بپردازیم:
ورتر
یکی از مهمترین و جالبترین ویژگی این اثر، بیان اتفاقات در غالب نامه است. خواننده شخصیت ورتر را عمدتاً از طریق مجموعه نامههایش به دوستش ویلهلم میشناسد. در نگاه اول، این نامههای نشان میدهند که ورتر آدمی بسیار عاطفی و حساس است. او جوانی باسواد، از طبقه متوسط رو به بالا، هنرمند و کمی تا حدی بدخلق است اما از همه مهمتر او سرشار از احساسات است.
البته در بخش پایانی کتاب، زمانی که ورتر خودکشی میکند و ناشر نامههای باقی مانده روی میز او را مرور میکند. حداقل دو نامه را میخوانیم که به نظر میرسد آخرین نامههای او به لوته است. با خواندن این نامهها بسیاری بر این باورند که ورتر بیش از اینکه یک آدم احساسی باشد، یک خودخواهی است که وارد زندگی دیگران شد و آرامش و شادی آنها را از بین برد. علاوه بر این، در میان نامهها، ترجمههایی به قلم ورتر دیده میشود که ترجمه اشعار اوسی شاعر معروف اسکاتلندی جیمز مکفرسون است. جالب است بدانید که کتاب اوسی نیز به احساسات عمیق انسانی مانند غم و اندوه میپردازد و بسیاری این سوال را مطرح میکنند که آیا احساسات ورتر واقعی بودند یا تنها تقلید و انعکاسی از این کتاب هستند؟
لوته
لوته دختر قاضی منطقه که پس از مرگ مادرش از هشت خواهر و برادر کوچکترش مراقبت میکند. او با آلبرت نامزد کرده است و از نظر ورتر او کاملترین زنی است که تابحال دیده است. در طی داستان، ما به ندرت سختی از لوته میشنویم. البته طبیعی است زیرا این کتاب ما را به نوعی سوبژکتیویته محض میکشاند، به طوری که ما از هیج اتفاقی خارج از گفتههای ورتر آگاهی نداریم و تنها اتفاقات را از نوشتههای او میخوانیم.
آلبرت
آلبرت از بسیاری جهات در تضاد با ورتر است. در جایی که ورتر احساساتی و مستعد افراط و تفریط است، آلبرت خشن، جدی و عملگراست. برخلاف ورتر، که به نظر میرسد اصلاً کاری انجام نمیدهد، ویژگی اصلی آلبرت «Emsigkeit» یا سختکوشی اوست. وقتی موضوع اشتیاق مطرح میشود، دیدگاههای آلبرت معقول است.
در مقایسه بین آلبرت و ورتر، ما یکی از درامهای بنیادی قرن نوزدهم را مشاهده میکنیم، یعنی احساس در مقابل عقل. در دنیایی که روز به روز صنعتیتر میشود، احساس به یک کنار میرود، در حالی که سخت کوشی و هوش سرد در جامعه بورژوایی رواج پیدا میکند.
سبک و ساختار کتاب
نیمه دوم کتاب رنج های ورتر جوان، که جزئیات فروپاشی احساسی ورتر را نشان میدهد، جالبتر و هیجانانگیزتر از نیمه اول داستان است. او در نهایت روستای لوته را ترک میکند و به مدت یک ماه خودش را به کار دیگری مشغول میکند. اینجاست که گوته شروع به بازی با ساختار میکند.
تا آن زمان که بیشتر کتاب در غالب نامه نوشته شده بود حالا نامهها متوقف میشوند و ما پیامی از ناشر دریافت میکنیم که برای خواننده شوکه کننده است. از این پس داستان در زاویه سوم شخص بیان میشود و ناگهان حس عینیت پیدا میکنیم. این تغییر ناگهانی در ساختار به خواننده این امکان را میدهد تا بیشتر به عمق فاجعه پی ببرد و نشان دهد که ورتر به معنای واقعی به سمت جنون میرود. ما به خواندن نامههای ورتر ادامه میدهیم، اما اکنون اطلاعاتی هم در مورد نحوه دریافت آنها، یا کارهایی که ورتر انجام میدهد و حتی سخنانی از لوته میخوانیم. با پیشروی در داستان و رسیدن به نقطهای که ورتر تصمیم میگیرد تا به زندگی خود خاتمه دهد، روایت سوم شخص به طور طبیعی به ما این امکان را میدهد تا داستان را بهتر دنبال کنیم.
تاثیر کتاب رنج های ورتر جوان بر جامعه
با انتشار کتاب رنجهای ورتر، گوته که در آن زمان تنها 24 سال سن داشت به شهرت جهانی رسید و موفقیت تجاری بزرگی برای او به همراه داشت. اما چیزی نگذشت که این کتاب جنون دیوارهواری در بین جوانان آن زمان به راه انداخت. بسیاری که خود را با ورتر همدرد میدانستند، با الهام گرفتن از او دست به خودکشی زدند. تعداد این خودکشیها هیچگاه به صورت رسمی ثابت نشد اما میتوان حدس زد که این اتفاق به قدری نگرانکننده بود که باعث شد این کتاب در بسیاری از کشورها برای سالها ممنوع اعلام شود.
زندگینامه گوته
گوته جز آن دسته نویسندگانی است که بیشتر از اینکه بنشینیم و آثارش را بخوانیم درباره عظمت او میشنویم. او موجودی مافوق بشر بود: نمایشنامهنویس، شاعر، نویسنده، دولتمرد، دانشمند و مردی بود که جنگهای ناپلئونی را به چشم دید. یوهان ولفگانگ فون گوته در سال 1749 در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. قبل از ورود به دانشگاه لایپزیگ، او در سال 1765 تحصیلات کلاسیک را پشت سر گذاشت و در دانشگاه به تحصیل در رشته حقوق مشغول شد.
او به خاطر سرودن شعر در سبک غزل و روکوکو بسیار مورد تحسین قرار گرفت و اولین مجموعه شعر خود را با نام، آنت (Annette) منتشر کرد که یک مجموعه عاشقانه بود. در سال 1768، گوته دچار عفونت شدید ریه شد و نزدیک به یک سال و نیم دوره نقاهت او به طول انجامید. در این مدت او کتاب ترانه لایپزیگ را نوشت که مجموعهای متشکل از ده شعر بود. یکی از معروفترین آثار او، یعنی رنج های ورتر جوان (1774) نیز به همین دوره بازمیگردد.
در سال 1775، گوته به دربار سلطنتی وایمار پیوست، جایی که نزدیک به یک دهه به مطالعات علمی و متافیزیکی پرداخت. در سال 1786 او سفری به ایتالیا داشت که علاقهاش را به شعر و نثر را دوباره برانگیخت. هنر کلاسیکی که گوته در رم با آن مواجه شد، الهامبخش نمایشنامه و مجموعهای از شعر، از جمله مرثیههای رومی (1787) بود.
گوته همچنان از محیط اطرافش نیز الهام میگرفت. در جریان انقلاب فرانسه، پس از حمله ارتش فرانسه به پروس، او از خانهاش بیرون رانده شد. گوته که بین حمایتش از دموکراسی و عدم تمایلش به جدایی از سبک زندگی بورژوایی خود سرگردان بود، هرمان و دوروتیا (1797) را نوشت.
اما بیش از هر چیز، گوته با فاوست (1808) شناخته میشود؛ شعر حماسی بر اساس افسانهای که نخستین بار در نمایشنامه دکتر فاستوس اثر کریستوفر مارلو مطرح شده بود. این شعر، دانشمند جوانی را به تصویر میکشد که ناامید از محدودیتهای تحصیلی، قدرت و لذت از زندگی، به بهای جانش به یاری شیطان میپردازد. در فاوست، گوته به طور گسترده از منابع مسیحی، قرون وسطی و کلاسیک کمک میگیرد و مبارزه دوگانگی بین خیر و شر را به بیانی دیگر مطرح میکند و به این پرسش میپردازد که چه چیزی تحقق نهایی انسان را تشکیل میدهد.
گوته تأثیر عمیقی بر جنبشهای ادبی بعدی از جمله رمانتیسم و اکسپرسیونیسم گذاشت و کمکهای مهمی به مکاتب فلسفی و طبیعتگرایانه کرد.
سخن آخر
کتاب رنج های ورتر جوان، گوته را که قبلاً نویسندهای ناشناخته بود، تقریباً یک شبه به شهرت جهانی رساند. گفته میشود ناپلئون بناپارت، امپراطور معروف فرانسه، این کتاب را یکی از آثار بزرگ ادبیات اروپا میدانست و حتی آن را در لشکرکشی به مصر با خود همراه داشت.
بیشک رنج های ورتر جوان یکی از بهترین تراژدیهای ادبی است که در زندگی خود خواهید خواند، پس اگر فکر میکنید این کتاب جالب بنظر میرسد همین حالا آن را شروع کنید!