معرفی کتاب

درباره کتاب « فیلترشکن برای ورود به دهه شصت » | ناگفته‌هایی از دوران مدرسه

کتاب فیلترشکن برای ورود به دهه شصت

تابستان امسال کتاب «فیلترشکن برای ورود به دهه شصت» نوشته سارا کنعانی منتشر شد. اگر شما در اطراف خود یک نوجوان مستعد تحلیل‌های جامعه‌شناختی و یا علاقمند به کتاب و شعر و داستان سراغ دارید، می‌توانید آن را به او هدیه بدهید و البته در جریان باشید که صرفاً نوجوان‌ها مخاطب این اثر نیستند.

به نظر می‌رسد نویسنده تصمیم گرفته باشد که در پوشش عنوان کتاب نوجوان، حرف‌هایی بزرگسالانه و بعضاً ممیزی را به زبان بیاورد و از قرار معلوم موفق هم بوده است.

 

یاد روزهای دبیرستان

کنعانی در توصیف کتاب خود نوشته است: دوران دبیرستان، دوران مهمی‌ست. این گزاره را هیچکس نمی‌تواند انکار کند؛ نه به خاطر اینکه بسیاری از ما سابقه قدیمی‌ترین رفاقت‌هایمان را از این دوران داریم، بلکه به خاطر سلسله تأثیرهای عمیق بد یا خوبی که در وجود ما باقی مانده است.

 

خرید آنلاین نشانگر کتاب دهه 60

 

این یادگاری‌ها از دوران نوجوانی می‌تواند ریشه در هر چیزی داشته باشد: رابطه‌ی دوستی با یک همشاگردی، رابطه معلم و دانش‌آموزی، مسابقه و رقابتی که در فضای کلاسی آن روزها وجود داشت و یا اتفاق دیگری که قد آن از سرشانه‌های یک دختر یا پسر زیر هجده سال بالاتر می‌رود.

از سوی دیگر در مدارس ما چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ چقدر به آن اندازه‌ای که «آموزش» مورد توجه قرار می‌گیرد، «پرورش» را هم جدی می‌گیرند؟ آیا آموزش‌های مربوط به آن انجام می‌شود؟ آیا مفهوم «عشق» یک تابو است و یا اینکه درباره آن صحبت می‌شود؟ آیا دختران نوجوان ما قادر هستند تغییرات هورمونی خود را بشناسند و روی هر احساس ساده‌ای، عنوان پرطمطراق و بزرگ «عاشق بودن» را نگذارند؟

 

جبران کم کاری مدرسه‌ها

واقعیت این است که مدت‌هاست زنگ پرورشی به درس‌های به زعم آموزش و پروش مهم‌تری مثل ریاضی و فیزیک و شیمی و … داده می‌شود و اساساً فرصت نمی‌شود بچه‌ها از دغدغه‌های جدید دوره نوجوانی خود با یک نفر بزرگتر از خودشان صحبت کنند. چنین دغدغه‌هایی همیشه در ذهن من وجود داشت تا اینکه پیشنهاد نوشتن خاطرات یک معلم بازنشسته را دریافت کردم که دوران تدریس او به دهه 60 برمی‌گردد.

خاطرات را شنیدم و تلاش کردم آنها را با دغدغه‌های خودم ترکیب کنم و بعد به نوعی از روایت برسم که نه داستان است و نه داستان نیست! بیش و پیش از هر چیز، یک گفت و گوی ساده و صمیمی را با نوجوانان، به خصوص دختران نوجوان در پیش گرفتم. جان هر خاطره را بهانه کردم تا با مرور آن، حرف‌هایی بزنم که به درد زندگی امروز می‌خورد و در نهایت کتاب کوچک من در شصت صفحه با عنوان «فیلترشکن برای ورود به دهه شصت» به بازار آمد.

سارا کنعانی همچنین گفته است خواندن این اثر را به همه کسانی توصیه می‌کنم که قبول دارند همه چیز از نوجوانی شروع می‌شود.

 

چند صفحه از کتاب

در اولین صفحه از این اثر می‌خوانیم:

دنیا شده دنیای تعلیق؛ برایت علاقه درست می‌کنند و بعد همان را به خودت می‌فروشند. تو هم با سرخوشی برایشان هزینه می‌پردازی: انرژی، وقت، حوصله و زمان. باید دلبستگی را هم اضافه کنم؛ آدمیزاد در هر سن و سالی که باشد می‌تواند دلش را بند کند؛ به آدمی، به اتفاق ِ در آستانه‌ی افتادنی، به رویای بعیدی، به امکان تحقق یک خواب خوب که در روزگار جوانی دیده حتی.

تازگی‌ها دلبسته‌ی قلم یکی از این جوان‌هایی شده‌ام که توی اینستاگرام می‌نویسند. نوشته‌ی پست آخرش بیشتر از حد مجاز اپلیکیشن بوده و گفته ادامه‌ی متن را (که خیلی هم برایش کنجکاو شده‌ام) در کانال تلگرامش بخوانیم. خیلی وقت است به این پیام‌رسان سر نزده‌ام، نه برای اینکه فیلترشکن نداشته‌ام، برای اینکه خوشم نمی‌آید کار غیرقانونی بکنم.  فانتزی ذهنم مرا می‌برد به آن روزها.

مثلاً گفته باشند «خانم عباسی، روی تخته سیاه کلاس ننویسید»! . «چرا ننویسم؟». «قانونه! از بالا آمده. ننویسید»! بعد گچ سفید را بکشانم روی تن سیاه تخته، اما چیزی ثبت نشود، فیلتر شده باشد!

بعد مثلا یکی از آن تخس‌های ته نیمکت‌نشینم از جایش بلند بشود: «خانم اجازه؟ می‌شه یه لایه‌ی پلاستیکی بکشید روی تخته و بعد بنویسید، با ماژیک!». و بعد ایده‌ی غیرقانونی بچه‌ی خوشفکر کلاسم را به کار ببندم و بنویسم.

 

فیلترشکن برای ورود به دهه شصت

وقتی با وی پی ان به دهه شصت وصل می‌شوی

فلسفه نام گذاری کتاب هم به این چند پاراگراف برمی‌گردد: وی‌پی‌ان را روشن می‌کنم. شک دارم کار کند اما وصل می‌شوم. پیام‌های مختلف تلگرامی یکی یکی روی صفحه گوشی‌ام نقش می‌بندند. یک جور خوشحالی غریبی می‌آید ته دلم بابت اینکه به تلگرام وصل هستم. به من خوشحالی فروخته‌اند و من هم خریده‌ام!

از میان همه‌ی چه‌کسی چه چیز گفته ‌ها و کجاها آدم مرده ها‌ و کجاها زمین‌لرزه‌های خفیف آمده ها و چقدرها و چطورها و چراها، نگاهم روی یک عبارت ثابت باقی می‌ماند: «اگه چیز خنده‌داری هست بگین ما هم بخندیم». اسم یک گروه است! عکس پروفایل، سردر مدرسه‌ایست که روزگاری هر صبح می‌دیدمش، بیشتر از تصویر خودم توی آینه‌ی روشویی.

 از صفحه‌ی کوچک گوشی‌ام صدای قیژ قیژ نیمکت‌ها می‌آید با بوی نارنگی. یکی نوشته: «بچه‌ها این جمعه پایه‌اید بریم کوه؟». و من به جای اینکه تایپ کنم ناخودآگاه می‌گویم: «فقط رضایت‌نامه کتبی اولیا فراموش نشه خانومم».

فهرست چهارده عضو را یکی یکی نگاه می‌کنم. هیچ کدام از شماره‌ها را ذخیره ندارم. چند نفر عکس گل گذاشته‌اند، یکی دو نفر عکس بچه، چند نفر هم پرتره‌هایی از خودشان. می‌شناسم! همه‌شان را می‌شناسم و از پشت آن ابروهای برداشته و صورت‌های اصلاح شده و لب‌های ماتیک‌دار و موهای سربالا یا چتری، دخترک‌های نوجوان خودم را می‌بینم و نق و نوق‌شان می‌پیچد توی گوشم: «خانوم این سوال که دادین جزو منابع امتحان نبوده به خدا».

«فیلترشکن برای ورود به دهه شصت» از سوی انتشارات هلال نقره‌ای و با قیمت 22 هزار تومان به بازار آمده است. خرید آن از وب سایت خود نویسنده نیز میسر است.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *