آخرین بار که از پرواز جا ماندم تقصیر کتاب بود.
قبل از رفتن بلیط را گذاشتم لای آخرین کتاب نیمه خوانده ام و کتاب را انداختم توی کیفم.
نه…!!!
توی حال و هوای قصه ی کتاب بودم که کتاب را بجای کیف توی چمدان گذاشتم. رفتم و گشتم و بلیطی در کار نبود.
برگشتم. چمدان را باز کردم. کتاب نیمه خوانده ام را باز کردم و …بلیط!!
فردای آن روز بود که بابا با چند چوب الف آمد. هر کدام یک نقش، هر کدام یک رنگ.
«بیا بابا…فقط تو رو خدا دیگه بلیطاتو لای کتاب نذار!…»
نشانه کتاب نشان
به کتاب هایمان احترام بگذاریم.