داستان های نشانکی

تنها … کتاب

کتابجا نشانک محل آرامش کتاب ها

گاهی آدم دلش می‌خواهد برود قدم بزند، تنها…

تنهای تنها که نه!

یک کتاب و قلم بردارد، بی هیچ چیز اضافه، بعد از ساعت‌ها قدم زدن برود روی نیمکتی، چمنی، جایی بنشیند و کتابش را بخواند، صفحات خوبش را نشان کند، خطی بکشد و واژه‌ای بنویسد گوشه‌ی کتاب.

آزاد و رها و بی‌قیدِ کیف و کوله و چمدان!

انگار فقط بخواهی جایی داشته باشی برای رفیقِ قدم زدن‌های تنهایی، برای کتابت، همین!

هر وقت دلت این قدم زدن‌های تنهایی را خواست، کتاب‌جایت را بردار، بزن به دل خیابان و جایی دنج پیدا کن برای گفتگوهای تنهایی با کتاب …

 

به کتاب هایمان احترام بگذاریم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *