درباره « رضا امیرخانی » | مردی که اسلامی و ایرانی مینویسد

احتمالاً شما که اهل کتاب هستید و جست و جوها تا این صفحه هدایتتان کرده، تا امروز نام رضا امیرخانی را شنیدهاید. این نویسنده صاحب نام معاصر هرچند مشخصا به شیوه فکری و ایدئولوژی خاصی منسوب است اما حتی اگر دربارهی او چیزی ندانید و صرفا خوانده باشیدش، چنین برداشتی را از او خواهید داشت چراکه در همه کتابهایش ردپای بسیار عمیقی از جهانبینی خود برجای گذاشته و البته که محبوب جماعت کتابخوان مذهبی است اما شهرت او به گونهایست که همه اقشار، سری به کتابهای او زدهاند و با او آشنایی دارند.
با «من او» در سالهای آخر دهه هفتاد در اوج شهرت قرار گرفت، هرچند که قبل از آن، مجموعه داستان «ناصر ارمنی» و «ارمیا» را منتشر کرده بود. بعد از آن هشت کتاب دیگر منتشر کرد که «بیوتن» و «قیدار» به شکل ویژهای طرفدار پیدا کردند و البته با «رهش» را که در سال 1396 به بازار فرستاد دوباره بر سر زبانها افتاد.
جهان بینی رضا امیرخانی چیست؟
امیرخانی تفسیر متفاوتی از عشق دارد، ترکیبی از عرفان و فلسفه. از همین رو بدعتهایی در سبک روایی او میبینی که هرچند تو را شگفتزده میکند اما این سوال را در ذهن تو باقی میگذارد که تا چه اندازه به کار بستن این ایدهها حرفهایست؟
مثلاً اگر در یکی از کتابهایش چند صفحهی کاملا ًسفید را در انتهای یکی از فصلها ببینید بدانید به این معنی است که کاراکتر راوی در آن برهه از داستان، با ماجرای خاصی مواجه شده که او را به سکوت وا داشته است!
در یکی از کتابهای او یک جملهی کوتاه چندین صفحه پشت سر هم تکرار شده و مربوط به زمانی است که شخصیت اول داستان برای مدت کوتاهی از عشق افلاطونی خود دست کشیده و به شخص دیگری معطوف شده است و این شیوه از نگارش به نوعی بیانگر پشیمانی شخصیت و جریمه و تنبیهی است که برای خود در نظر گرفته است.
ویژگی خاص نوشته های رضا
اصلا شمارگان بالاتر از چهارصد کتابهای او که در رمانهای غیر بازاری ایرانی کمتر میبینیم از ویژگیهای منحصر به فرد رضا امیرخانی است. روایت است که یکی از رمانهای عاشقانه او داستان حقیقی زندگی خود او و همسرش است و صحت و سقم این ماجرا برای غریبههایی مثل ما و شما روشن نیست!
هرچند که با خواندن کتابهای امیرخانی خیلی زود به نوعی صمیمیت با جهان کتاب دست پیدا میکنی، زیرا امیرخانی بدون کسب تجربه دقیق دست به قلم نبرده و به جز «ارمیا» که بدون طرح قبلی نوشته شده؛ برای سایر کتابهایش پیش تولید بسیاری داشته است.
او از آن دسته نویسندگانی است که یک زندگی سراسر تجربهاندوزی داشته و به اغلب شهرهای ایران و جهان سفر کرده و یکی دو سال هم در آمریکا زندگی کرده است و اگر از میزان دلبستگی او به نظام حاکم خبر داشته باشیم این دوره از زیست او قابل توجه میشود.
امیرخانی خلبانی نیز میداند و شاید در این اندیشه بوده که مثل اگزوپری شاهکاری همچون «شازده کوچولو» خلق کند و راستش را بخواهید روح این شخصیت در خیلی از کتابهایش هم دیده میشود. در همه داستانهای او یک نفر هست که بی اما و اگر و چون و چرا عاشق و دلباخته میشود و حرفهایی میزند که هایلایتر ما را به حرکت در میآورد! این عشق اتفاقاً لزوماً احساس انسانی به انسان دیگر نیست بلکه ممکن است حسی نسبت به یک شیوه زیستی یا جهاننگری باشد.
نقد امیرخانی، آری یا نه ؟
نقد امیرخانی به سیاست و اجتماع، نقدی ظریف است که دل را نمیزند و از این رو باید قدرت قلم او را تحسین کرد. اتفاقا تنها نکتهای که درباره آثار امیرخانی حائز اهمیت است همین نثر خاص اوست؛ هرچند که پر از لفاظی و عشوهی ادبی و زیبایی است اما این سوال را باقی میگذارد که اگر قرار باشد این رمانها به زبانهای دیگری ترجمه شوند، به ناچار بخش زیادی از بازیهای نگارشی که مخصوص زبان فارسی است از قلم میافتد و آن وقت استخوان بندی داستان تا چه در جذب مخاطب غیر ایرانی موثر خواهد بود؟
خیلی جالب بود! دقیقا به جذابیت تیتری که منو کشوند به سمت خوندنش?
ممنون از شما