پاییز همکار خوب ماست …
نشانکی کوچک که میان دفتر زمین گذاشته می شود تا زمین همیشه یادش باشد،
نرسیده به صفحه ی عاشقی دلتنگیست.
با حضور :
- مارال دوستی
- شهاب دارابیان
- علیرضا اسدی
- رادمهر جوهی
- زهرا طراوتی
- هوتن شکیبا
- میلاد امیرخیزی
- بابک چمن آرا
- شیما فاطمی
- هنا پارسا
نوشته سردبیر
ما طرفدار شماییم
پاییز! یکی از پر گپ ترین، فصل های سال در ادبیات است. نگاه شاعران و نویسندگان به پاییز نگاه معناداریست. به مثل از مولوی در مثنوی چند معنی بر می خیزد که کمابیش با نظر دیگران برابری می کند:
چون عروسی خواست رفتن آن خریف/ موی ابرو پاک کرد آن مستخیف
پیش رو آیینه بگرفت آن عجوز/ تا بیارد رخ و رخسار و پوز
خریف همان پاییز است و مولانا آن را به پیرزنی شبیه کرده که آیینه به دست خود را می آراید و یا نماد نابودی.
مولانا در همان مثنوی باز پاییز را در موارد زیادی برابر با مرگ معنوی یا مرگ گرفته است: «مرگ مانند خزان، تو اصل برگ».
حال ما هم میخواهیم نشانک را تا پای همیشه به میان آمده پاییز ببریم و از پاییز بگوییم.
پاییزی که نه بدکاره باشد نه نشان مرگ. پاییزی که نه پادشاه فصلهاست
نه نماد دنیا.
پاییزی که همین طوری شبیه مردمان این دوره است. اما نه همه مردمانش و نه آنهایی که خواب آلودگی تاریخی بساط چرتشان را پهن کرده. بلکه آنهایی که پاییز را در یک نوشیدنی گرم و خط های یک کتاب میگذرانند و سادگی رویاهایشان را به خستگی نمیفروشند. ما طرفدار شماییم اگر از این دسته اید.
ادامه مطالب را در لینک زیر بخوانید
منتظر نظرات خوب شما هستیم 🙂