هفت شخصیت زن معروف در ادبیات | شکستناپذیران ِ لطیف

جمله جالبی است که میگوید اگر زن را از سینما بگیری، چیزی از آن باقی نمیماند و از آنجا که بسیاری از فیلمهای مهم، از کتاب های مهم اقتباس شدهاند شاید بتوان گفت چنین جملهای درباره ادبیات هم صدق میکند.
در این نوشته، هفت زن را در هفت کتاب مهم مرور کردهایم که تصویری قدرتمند یا اثرگذار از شخصیت زن را بازتاب دادهاند.
ملاله، در کتاب «من ملاله هستم»
کمتر کسی است که نام ملاله یوسف زی را نشنیده باشد. کریستینا لمب، داستان زندگی او را که به قلم خودش نوشته شده، در کتاب «من ملاله هستم» ویرایش کرده است تا ما امروز به نسخه مکتوب این اتفاق عجیب در جهان معاصر دسترسی داشته باشیم: مورد حمله قرار گرفتن یک دختر پاکستانی توسط نیروهای طالبان، در حالیکه هیچ جرمی مرتکب نشده بود.
بعد از اینکه ملاله توانست از آن روزهای بحرانی عبور کند، تصمیم گرفت برای نجات زندگی دیگر دختران هموطن خود داستان خود را به گوش جهانیان برساند. در بخشی از کتاب او میخوانیم:
«دو نیرو در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر است و دیگری قلم. نیروی سومی نیز هست که از آن دو قدرتمندتر است: نیروی زنان».
الیزابت بنت، در کتاب «غرور و تعصب»
جین آستین وقتی تنها 21 سال داشته کتاب «غرور و تعصب» را نوشته است و تا همیشه از آن به عنوان «بچه دلبند من» یاد کرده است. الیزابت، یکی از شخصیتهای اصلی کتاب، میتواند یکی از زنان قدرتمند دنیای ادبیات به حساب بیاید. در این رمان ما از زبان او میخوانیم: «تعداد آدم هایی که من واقعاً دوستشان دارم، زیاد نیست، تعداد کسانی که نظر خوبی درباره شان دارم، از آن هم کمتر است.
من هر چه بیشتر دنیا را میشناسم، از آن ناراضیتر میشوم. هر روز که میگذرد بیشتر معتقد می شوم که آدمها شخصیت ناپایداری دارند و نمیشود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد».
«لیزی» در رمان «غرور و تعصب» همیشه از خانوادهاش دفاع میکند و مهمتر از آن، همیشه برای خوشبختی خود سخت میجنگد. وسوسهی ثروت و جایگاه اجتماعی، و همینطور ترس از دیگران، به مانعی بر سر راه الیزابت برای رسیدن به خواستههایش تبدیل نمیشوند.
آلیس، در کتاب «آلیس در سرزمین عجایب»
شاید اگر لوییس کارول، نویسنده کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» امروز زنده بود، فمنیستها به او جایزه میدادند چون کتاب او مصداق بارز طغیان علیه باورهای غلط درباره زنان است. داستان این کتاب در دورهی ویکتوریا به وجود آمد. نقشهای جنسیتی در آن دوره، بسیار غیرمنعطف بودند و از زنان انتظار میرفت که آرام، سر به زیر، و راضی به زندگی در خانه باشند.
اما شخصیت اصلی داستان، دختری هفت ساله به نام آلیس، به هیچ وجه با قواعد موجود و این که دختران کوچک باید چگونه رفتار کنند، سازگاری نداشت. آلیس، دختری ماجراجو و کنجکاو است که با ترسهایش مواجه میشود و از هوش خود برای غلبه بر موانع استفاده میکند. درست است، شاید تمام ماجرا فقط یک خواب بوده، اما غلبه بر ترسهای ناخودآگاهمان نیز به هیچ وجه کار راحتی نیست؛ ما همچنان او را دوست خواهیم داشت!
اسکارلت اوهارا، در کتاب «بر باد رفته»
هرچند که تا عنوان «بر باد رفته» را میشنویم به یاد آن فیلم سینمایی شهرهی عام و خاص میافتیم اما میدانیم که آن اثر از یک کتاب به همین نام اقتباس شده که مارگارت میچل نوشته است.
اسکارلت اوهارا دختر بزرگ یک خانواده جنوبی در ابتدای جنگهای انفصال آمریکاست، او به اشلی ویلکس که فرزند یک مالک بزرگ است علاقمند میشود. با شروع جنگهای شمال و جنوب، دنیای اسکارلت دچار تغییرات زیادی میشود و اینجاست که سروان رت باتلر وارد دنیای عاشقانه اسکارلت میشود.
او از دختری تندخو و گاها لوس به زنی خستگی ناپذیر تبدیل میشود که از جنگ جان به در برده است. اسکارلت اوهارا اما به هیچ وجه بی مشکل نیست. او برای رسیدن به خواستههایش بیرحمانه دیگران را فریب میدهد و از آنها استفاده میکند.
آن فرانک، در کتاب «خاطرات یک دختر جوان»
اینکه در دوره جنگ جهانی دوم هیتلر چه بر سر یهودیها آورد دستمایه فیلمها و کتاب های زیادی شده که یکی از آنها «خاطرات یک دختر جوان» است که آن فرانک آن را به رشته تحریر در آورده است. او و خانوادهاش، در دورهای که از دست نیروهای گشتاپو در دخمهای پنهان شده بودند روزگاری سخت را سپری میکردند و آن خاطرات آن روزها را در جایی ثبت میکرد.
او و خواهر و مادرش قربانی شدند و بعدها پدر این خانواده دست نوشتههای دخترش را جمع آوری و سپس چاپ کرد.
جو مارچ، در کتاب «زنان کوچک»
هرچند که وقتی نام «زنان کوچک» به گوش نسل جوان امروز میرسد، با تداعی شدن آن کارتون معروف، اینطور میپنداریم که شخصیتی به نام سارا، کاراکتر اصلی سریال بوده اما حقیقت این است که از آن چهار خواهر، جو، قهرمان داستان ِ لوییزا می الکات است.
جو مارچ، زنی جوان، جسور و باهوش است که به چارچوبهای محدودکنندهی جامعه خود در نیوانگلند در دوران جنگ داخلی آمریکا تن نمیدهد. در حالی که بسیاری از زنان در این رمان، ایدهآل های مرسوم آن دوره را پذیرفتهاند، جو با آن ها همراه نمیشود.
او زنی پرشور و مستقل است که خواستهها و آرزوهای خود را با شجاعت پیگیری میکند. در داستان کتاب، جو به رویای خود در دست یافتن به موفقیت ادبی میرسد و شریکی در زندگی پیدا میکند که او را به خاطر تمام ویژگیهای شخصیتیاش، دوست دارد و حمایت میکند.
آنی، در کتاب «آنی شرلی در گرین گیبلز»
نویسندگان معاصر، معمولاً وقتی خواستهاند سیمای زنی خودساخته و قوی را منعکس کنند خانواده او را از او گرفتهاند و داستانش را با آوارگی و بیخانمانی شروع کردهاند. این طرحواره به هر حال با اقبال عمومی مواجه شده که داستانهایی از این دست، زیاد داریم اما ال.ام.مونتگمری در کتاب «آنی شرلی در گرین گیبلز» به نوعی منحصر به فرد چنین شخصیتی را به تصویر کشیده است.
آنی، دختری بی باک، خیال پرداز و بسیار دوست داشتنی است که اجازه نمیدهد گذشته اندوهناکش، جلوی خوشبینی و تلاش برای بهترین بودن را در او بگیرد.
او دختری بی سرپرست است و وقتی به خانهی زوجی می رود که قرار شده او را به فرزندخواندگی بپذیرند، درمییابد که آنها منتظر یک پسر بودهاند و نه یک دختر! آنی اما به جای احساس سرخوردگی یا شکست، به مثبت اندیشی ادامه میدهد و برای اثبات ارزش و شایستگی خود میجنگد.