داستان های نشانکی

نت پایانی

نشانه گذار کتاب نشانک - نشانه کتاب نشانک
نشست پشت پیانو. با نت هایی نامعلوم شروع کرد.
آهنگ نبود؛ بازی بچگانه ای بود با ساز. آهسته و بی صدا به اتاقش رفتم. آهنگ بی نظمی شکل گرفته بود.
سینی چای را روی میز گذاشتم و تصویر دست هایش را روی پیانو نگاه کردم. خیلی زیبا شده بود. برگشت و گفت:”تمومه!”
گفتم: «خیلی قشنگ شده بود، چرا تمومش کردی؟»
پیانو و گل رز - نشانک طرح گل
گفت: «آهنگا مثل یه کتاب داستانن. چوب الف رو باید بذاری بهترین جای داستان بمونه. همون جا که عشق هست، امید هست، نگاه هست…»
گفت و چایش را با عشق، با نگاهی ممتد به من نوشید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *